دو بیتی های مورد علاقم...
- دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ق.ظ
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پُرطاقتی؟
.....
چون ز شب نیمی بشد مستان همه بی خود شدند
ما بماندیم و شب و شمع و شراب و آن نگار
...
.....
با فاصله ای امن که آسیب نبینی
بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش
.....
گَر طبیبانه بیایی به سرِ بالینم
به دو عالم ندهم لَذتِ بیماری را
...
.....
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضتِ منِ شب تا سحر نشسته چه دانی؟
.....
در قفل فروبستهی غمهای دلِ خویش
آن کهنه کلیدیم، که دندانه نداریم...!
.....
مثل قلیانی که می سوزاند آرامت کند
آنکه زخمم می زند خود نیز درمان من است
.....
گفتم این عدل نباشد که دلم ریش شود
گفت این سادگی توست که دل می بازی...
.....
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم...
.....
مـن اگـر گـوشه ی میخـانه نشستـم به تو چه؟
تــو کـه مشغـول مناجات و دعـــائی چـه به من !؟
.....
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
.....
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است!!
.....
حال دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد
.....
غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
.....
هر جا هوا مطابق میلت نشد برو..
فرق تو با درخت همین پای رفتن است...
.....
راه ناهموار و پایم لنگ و اسبم خسته است
در چنین وضعــــی تو دیگر سنگ اندازی نکن
.....
شاعر تر از آنم که به سیگار کنم خو
من سوختم و دود همین سوز مرا بس
.....
انار برایت شکسته ام که غمم را
به این بهانه برای تو دانه دانه بگویم
.....
من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم...
.....
مائیم که از بادهٔ بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بیهیچ سرانجام خوشیم
.....
هر زمان فالی گرفتم؛ غم مخور آمد ولی
این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد
.....
همه ی دل خوشی ام آخر شب ها این است
دو سه خط با تو سخن گفتن و آرام شدن...
.....
در من به جز خاکستروفریاد چیزی نیست
شهر دلم ویرانتر از دوران چنگیز است
.....
قدرنشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی
قلبمی اما سزاوار ِتپیدن نیستی !
.....
دشتمان گرگ اگر داشت نمینالیدم
نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده
.....