در کجای عادت از آیینه پنهانم بگودر کدامین چالش از کف رفت ایمانم بگو
آیا اتاق من یک تابوت نبود؟ رختخوابم سردتر و تاریکتر از گور نبود؟
الا زمانه ی تکرار نا مرادی ها! وفور محنت و اندوه و قحط شادی ها
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
انگار مدتی است که احساس می کنم خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام احساس می کنم که کمی دیر است دیگر نمی توانم
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوزهر طرف می سوزد این آتش