از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
من زنده بودم اما انگار مرده بودم از بس که روزها را با شب شمرده بودم
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست